سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از آنچه نمی شود مپرس که آنچه شده است تو را بس است [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----15895---
بازدید امروز: ----24-----
بازدید دیروز: ----1-----
فرهنگی

 

نویسنده: لحظه
یکشنبه 88/6/22 ساعت 2:34 عصر

جنگ تمام شد و مرد به شهر بازگشت. با تنی خسته و زخم هایی در آن، که آرام آرام خود را نشان می داد. زخم هایی که می خواست سال های سخت ماندن را کوتاه کند، اما زندگی در کار دیگری بود؛ لحظه لحظه اش او را به خود پیوند می زد و ماندن بهانه ای شده بود برای اینکه این پیوند ردی بر زمین بگذارد.

رفت اما کنار پنجره. عکس منوچهر را دید که روی حجله است؛ تنها عکسی که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ منتظر چنین روزی بود، اما حالا نه. می خواست بگوید « یادت باشد. تنها رفتی. ویزا حاضر شده و امروز باید با هم می رفتیم...» گریه امانش نداد. دلش می خواست بدود جایی که انتها ندارد و او را صدا بزند. این چند روزه منوچهر مانده بود ته دلش. دوید بالای پشت بام. نشست و منوچهر را از ته دل صدا زد.

اینک شوکران - « منوچهر مدق، به روایت همسر شهید»

مریم برادران

انتشارات روایت فتح

قیمت: 9000 ریال


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: لحظه
یکشنبه 88/6/22 ساعت 2:31 عصر

 

... کاش مردم

دانه های دلشان پیدا بود.

                             «سهراب»

آن لحظه که قلبت ز خدا لبریز است.

آن لحظه که دیده ات زا اشکت خیس است.

یاد آر که محتاج دعایت هستم.

  

در قلبم کاروانسرایی ساخته ام.

پی اش را کنده ام.

دیوارش را چیده ام.

و دیدم که هزار حجره دارد و از هر حجره ای قندیلی آویزان که روشن بود و می سوخت

  از روغنی که نامش عشق بود.

 شاید مسافری بیاید.

همه می آیند و می روند.

  

بیاید کمی سکوت کنیم شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد.

در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: لحظه
پنج شنبه 88/6/19 ساعت 4:31 عصر

بیت الاحزان

 هر کجا بودم خودم رو می رسوندم خرمشهر،جاده ساحلی به طرف محل تلاقی کارون و اروند ،
انگار آخر دنیا بود،یه ساختمان خرابه ،
با احتیاط باید ازش بالا می رفتم،یه خانواده فقیر هم اونجا زندگی می کردند که همیشه بهشون حسادت می کردم،
یه بار بهشون گفتم :خوش به حالتون ،
یکی از اونها گفت چی می گی ؟نه درب داریم نه پنجره ،
گفتم تازه خوبه نفستون نمی گیره!
من هروقت دلم می گیره می آم اینجا !
هروقت نفسم بالا نمی آد می آم اینجا!
هر وقت چشمام بهونه می گیره می آم اینجا!
هر وقت دستم به کار نمی ره می آم اینجا!
هر وقت پاهام دیگه توان حرکت نداره می آم اینجا!
هوای دلم بارانی بارنی بود ،رعد و برق می زد در حد مرگ!
دنیا گذاشته بود دنبالم ،شاید هم
ادامه مطلب...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: لحظه
پنج شنبه 88/6/19 ساعت 4:26 عصر

الهی!به لطف ما را دست گیر، و به کرم پای دار، دل در قرب کردم و جان در انتظار، و در پس حجابهای بسیار، حجابها از پیش ما بردار؛ و مار ا به ما مگذار.

یا رحیم یا غفار،و یا حلیم و یا ستار، الهی!


    نظرات دیگران ( )
<      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • اهمیت اعلام روز جهانی قدس در احیای موضوع فلسطین
    زنان و فلسطین
    پیام تاریخی حضرت امام خمینی (ره) برای تعیین آخرین جمعه ماه مبارک
    دستاورد اسرائیل پس از61 سال اشغالگری ؟
    گزارش کمیته ویژه قضائیه اثبات کرد:
    اخبار کوتاه
    زندگی
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • آوای آشنا

  •